بررسی و نقد فیلم Yeolhyeol-nama
بررسی و نقد فیلم Yeolhyeol-nama
Yeolhyeol-nama / Cruel Winter Blues / افسردگی های بی رحمانه زمستانی / 2006 / لی جانگ-بام
You Feel Blue After Watching This Priceless Movie
داستان فیلم Yeolhyeol-nama:
داستان فیلم Yeolhyeol-nama در رابطه با گنگستری است که به همراه وردست خود به شهر کوچکی برای انتقام قتل دوست صمیمی اش می رود…
نقد فیلم Yeolhyeol-nama:
فیلم Yeolhyeol-nama را در ادامه فیلم Ajeossi دوست داشتم ببینم. لی جانگ-بام خود را در مقام کارگردان قابل قبولی معرفی کرد که تمایل به دیدن تمامی فیلم هایش پیدا کردم. متاسفانه او تنها سه فیلم ساخته است که فیلم "افسردگی های بی رحمانه زمستانی" اولین فیلم او است که به شدت روح و روان من را درگیر خودش کرد.
شیم مون جای گنگستری فردی تنها است که به شخصی اعتماد ندارد و همراه وردست خود قصد انتقام قتل دوست صمیمی اش را دارد. دوستی که در ابتدای فیلم در یک سکانس نفس گیر با اسلوموشنی که تنها برای افزودن بار احساسی بوده است کشته می شود.
لی جانگ-بام از همین ابتدا خود را به عنوان کارگردانی در سبک نئو نوآر معرفی می کند. او تمامی عناصر فیلم اول خود را در فیلم دومش رشد می دهد. شیم مون جای فیلم Yeolhyeol-nama همانند با شخصیت فیلم دوم او مردی بدون رحم ولی با لایه های درونی است که در خلال فیلم باز می شوند. من ابتدای فیلم فکر میکردم فیلم بیشتر بر روی شخصیت فرعی فیلم یعنی وردست او تمرکز کند.
ورزشکار جوانی که تکواندو را رها کرده است تا با گنگستری بتواند هزینه های بستری بودن مادرش در بیمارستان را بدهد ولی هرچه فیلم جلوتر رفت بیشتر جذب شخصیت شیم مون جای شدم.
او فردی خشن و بی رحم است ولی وای بر زمانی که شوخی می کند. درست است زبان تندی دارد، درست است می تواند در آن واحد چاقویی در شکم شما فرو کند ولی حس شوخ طبعی او نشان از ذات درونی دیگری دارد.
مثلا در این سکانس او یک ملاقه از غذای تند را در دهان وردست خود می برد، این جریمه بازی سنگ، کاغذ، قیچی است اما در اصل بازی انجام نشده است!
او به دنبال ورود به شهر به رستورانی می رود که مادر شخص مورد نظرش آن را اداره می کند. تا اطلاعاتی در مورد پسر او کسب کند. ولی نمی داند این مادر پیر با اخلاق تندی که دارد خیلی زود رابطه محکمی با او شکل می دهد که یادآور خلا عاطفی زندگی اشت.
لی جانگ-بام همانند با بسیاری از کارگردان ها موضوع انتقام را یک موضوع فرعی در فیلم قرار می دهد. او همانند با کارگردان محبوب من تاکشی کیتانو در فیلم سوناتین شخصیت های فیلم خود را درگیر یک ماجرای گنگستری می کند ولی در واقع شهر یا محلی که آن ها به آن می روند به مکانی تبدیل می شود که ذات آن ها را نشان می دهد.
شیم مون جای از همان ابتدای ورود به شهر دختری می بیند که در تمام طول فیلم خواهان برقراری ارتباط با او است. او در سکانسی به او می گوید تمامی دخترهایی که در سئول با آن ها خوابیده است بعدش راحت رفته اند و او را تنها گذاشته اند. او هم می تواند همین کار را بکند.
شخصیت پردازی شیم مون جای به نحوی است که انگاری ورود به این شهر گرچه برای انتقام گیری است ولی او را به تمام چیزهایی می کشاند که در زندگی اش نداشته است.
عشق یک زن به خودش، مادری که شاید چنین برای او لباس گل گلی انتخاب کند و محیطی که او را از خشونت دفع کند. قلب سنگ او روزنه هایی برای نفوذ داشته است که حتی جلوی میل به انتقام را می گیرد و حاضر نمی شود فرزندی را جلوی مادرش بکشد.
او در این سکانس غرق عرق می شود، نه به خاطر کاری که باید انجام دهد، بلکه به خاطر چیزی که درون قلبش حس می کند و باید در برابر آن زانو بزند. این مقاومت درونی فقط او را خیس عرق می کند و در هوایی بارانی که شاید آسمان هم در حال گریستن به روزگار است منصرف از انتقام محل را ترک می کند.
اما او بدون شک زمانی دوستی داشته است، دوستی بسیار صمیمی که به دنبال آخرین نفس هایی که حتی می کشیده نام او را فریاد میزده است، این تعهد به دوستی که انگیزه اصلی انتقام است مخصوصا اینکه دوست او بابت کاری که در واقع انجام نداده است کشته می شود در مقابل حسی قرار می گیرد که حال او در زندگی پیدا کرده است.
لی جانگ-بام در فیلم خود نشان نمی دهد در واقع چطور فرضیات کنار هم قرار گرفته است که قاتل آن فرد اشتباه دوست شیم مون جای است ولی به نظر من اصلا مهم نیست. چون به تنه اصلی ماجرا ضربه ای نمی زند و هدف اصلی داستان چیز دیگه است.
این میل به انتقام به نوعی در فیلم Cruel Winter Blues حل و فصل می شود ولی آخرین قدم های شیم مون جای به داخل رستوران پیرزن و آزاد کردن سگی که برای خورده شدن چاق شده است نشان می دهد زندگی بی رحمی خود را نشان می دهد و آدم اسیر اعمالی می شود که شاید با شخصیت درونی اش متضاد بوده است.
مقایسه این فیلم با فیلم The Man from Nowhere کارگردان خیلی سخت است. حتی حس می کنم فیلم Cruel Winter Blues را بیشتر دوست داشتم. قاب های زیبایی که کارگردان می گیرد و نوع کارگردانی او باعث می شود که در ذهن شما چیزی حک شود. او با روح و روان شما بازی می کند.
به عنوان مثال ما در دو سکانس تنها شاهد استفاده از موزیک هستیم. زمانی که شیم مون جای وارد شهر می شود، آوایی غم آلود به او خوش آمد می گوید و زمانی که او با پیرزن از خرید و از شهر دیگر بر می گردد و آن موزیک دیوانه کننده پخش می شود که فقط قلب بیننده از جایش می خواهد بیاید.
ما قصه دردناک انسانی را شاهد هستیم که در این قاب چمباته زده است و شاید در افکاری غرق شده است که او را در سکانس های بعدی در دو راهی های زیادی قرار می دهد.
فیلم Yeolhyeol-nama یکی از بهترین فیلم های کره ای است که دیدم و کارگردان آن در زمره افرادی قرار گرفت که هر فیلمی بسازد خواهم دید. گرچه تنها سه فیلم ساخته است که فعلا دوتای آن را معرفی کردم. بسیاری از سکانس های شوخی فیلم عالی هستند تا این فیلم اصلا در زیر ژانر گنگستری جای نگیرد. ولی بدون شک یک نئو نوآر زیبای دیگر است.
امتیاز من به این فیلم 8.5 از 10.
برچسب ها:بررسی Cruel Winter Blues, بررسی فیلم Yeolhyeol-nama, داستان فیلم Yeolhyeol-nama, فیلم Cruel Winter Blues, فیلم Yeolhyeol-nama, فیلم کره ای Cruel Winter Blues, نقد Cruel Winter Blues, نقد فیلم Yeolhyeol-nama, نقد و بررسی فیلم Yeolhyeol-nama
بازتاب از سایت
آخرین دیدگاهها
admin
| #
رضا
| #
رض
| #
بهرام
| #
شهرام
| #