بررسی و نقد فیلم Deep End
بررسی و نقد فیلم Deep End
Deep End / به کارگردانی یژی اسکولیموفسکی/ محصول سال 1970
بوسیدمش و تا خانه دویدم، به هیچی دیگه نیاز نداشتم، سهمم را از دنیا گرفته بودم
داستان فیلم Deep End:
مایک نوجوان 15 ساله در یک حمام خصوصی و استخر عمومی شروع به کار میکند. او در آن جا با دختری به اسم سوزان آشنا میشود که مسئول بخش زنانه و بزرگتر از او است. این دو…
نقد فیلم Deep End:
آخرین فیلمی که در سایت معرفی کرده بودم مربوط به نقد فیلم In Order of Disappearance میشود. از آن زمان به بعد فیلم زیاد دیدم، ولی یا وقت معرفی نداشتم یا انگیزه نوشتن. فیلم Deep End یک شوری در خود داشت که خواستم با سایرین به اشتراک بگذارم. در واقع نمیخواستم این فیلم رو ببینم، چون یک مشکل بزرگ من انتخاب فیلم از بین یک آرشیو گسترده است. هدفم مشاهده فیلم دیگری از کارگردان بود ولی چون دیدم این فیلم زودتر از آن ساخته شده است و اعتقاد دارم برای درک بهتر فیلمهای یک کارگردان بهتر است از اولین فیلمهای او شروع کرد، Deep End رو انتخاب کردم.
فیلمی که از همان ابتدا به خوبی قدرت سینمایی خودش را به رخ شما میکشد. فیلمی که با رنگپردازی خود شما را تحتتاثیر قرار میدهد و دست روی موضوع مهمی میگذارد که مشکل بسیاری از افراد است. نوجوانی و بحرانهای عاطفی، جسمی، جنسی و هویتی آن مساله بسیار مهمی است که تمامی افراد در دوران بلوغ خود با آن دست و پنجه نرم میکنند.
با مایک پسرکی آشنا میشویم که در ابتدای بلوغ جنسی خود قرار دارد، آشنایی او با سوزان انگاری هیزمی برای آتش درونی او است. مایک مانند هر پسر دیگری در دوران نوجوانی با اولین نگاه عاشق شده است، ابتدا ولی کارگردان معصومیت او را به رخ میکشد، پسرکی که از درخواست زنان بزرگتر از سن خود فرار میکند و در یک سکانس خندهدار میبینیم برای خلاصی از دست آنها میگوید: ضمنا، فوتبال هم دوست ندارم و پس از این که مشتری حمام از او درخواست شامپو میکند از جیب خود شامپویی در میاورد تا بیننده بداند مایک یقینا به دنبال «تجربه» نیست.
یژی اسکولیموفسکی (Jerzy Skolimowski) کارگردان فیلم همانند اکثر بزرگان سینمای لهستان به خوبی میداند چطور فیلم بسازد. از آن تیتراژ اولیه، قطره رنگ قرمزی که به مرور و آهسته در عنوانبندی فیلم به پایین میافتد تا انتخاب یک فونت قرمز و آن سکانس پایانی شاهکار و پاشیدن رنگ سرخ، لباس زرد سوزان، حذف نور در چندین سکانس از جمله بالا و حتی رنگ محیطی که سوزان و مایک در آن کار میکنند همگی هدفمند هستند.
مایک همان ابتدا که وارد محیط میشود میگوید: من فکر میکردم رنگ این جا باید سفید باشه! اما حتی در تصویر بالا میبینیم همه جا باید سرخ شود! سرخ به رنگ هیجان، التهاب، خطر، شور، خون و فریاد!
مایک هر چه فیلم جلوتر میرود رفتارش عوض میشود، انگار کشش او به سوزان دنیای جدیدی روی او باز میکند. در یک سکانس کلیدی او با کتی روبرو میشود، دختری که انگار خیلی قبلتر او را دوست داشته است. اما به کتی میگوید: نمیدونم چطوری توضیح بدم، مشکل تو نیستی، تو خیلی هم خوبی. فقط مشکل اینه که…نمیدونم، اون صحنههای قدیم حالا خیلی عجیب به نظر میرسند. انگار یکی دیگه با تو دوست بوده، نه من. کتی، من معذرت میخوام.
اما بعد این سکانس مایک از حمام خصوصی کتی میاد بیرون، سبکسر، انگار باری از روی دوشش برداشته شده، دوان دوان از روی صندلیها به چراغها ضربه میزند و دور میشود.
چقدر جادویی، چقدر زیبا، چقدر واقعی! چقدر دردناک؟!
اما اوج زیبایی فیلم و تحول شخصیتی مایک نسبت به سوزان در سکانس سینما است. جایی که مایک پشت سر سوزان مینشیند و اظهار عشق میکند ولی سوزان او را لو میدهد، قبل از رسیدن نامزد سوزان و پلیس، سوزان مایک را میبوسد و کیست احساس مایک را در آن لحظه درک کند؟
پسرک انگار به گنج مخفی صد سالهای دست پیدا کرده است و از آن حس خوشبختی میخندد.
پاها را روی صندلی جلو ول میکند و در یک دنیایی پرت میشود که انگاری «گور بابای پلیس و همتون! او را بوسیدم و دنیا برایم به پایان رسید!»
اما این معصومیت، این عشق سوزان ناشی از تپشهای اولیه دوران نوجوانی، این سرخوشی در تقابل با یک پختگی بلوغ سوزان باید به نتیجه شوکآوری برسد.
به آن پاشیدن رنگ روی دیوار، آن سکانس استخر شاهکار، آن حال و هوای غیر قابل توصیف مایک، آن حیرت سوزان، آن…آن پایان ناب و تجربه 90 دقیقه لذت خالص سینمایی.
من از یژی اسکولیموفسکی حدود 6 سال پیش فیلم «4 شب با آنا» رو دیدم ولی متاسفانه هیچی ازش یادم نمیاد، فیلم Deep End باعث شد دوباره شاید به زودی آن فیلم را ببینم.
نمره من به این فیلم 8 از 10
حواشی فیلم Deep End:
- برای من قسمتی از تجربه سینما به طراحی پوسترها فیلمها مربوط میشود. پوستر این فیلم شاهکار است، زنی با موهای آبشار گونه و سرخ رنگ که پسری را انگار پشت آن اسیر کرده است. کجاست احساسی فراتر از تماشای یک فیلم خوب؟
- فیلم در فهرست «1001 فیلمی که پیش از مردن باید ببینید» قرار دارد.
- فضای داستان فیلم در بریتانیا است ولی تنها 7 روز از فیلمبرداری در آن جا انجام شده است، اکثریت سکانسها در مونیخ گرفته شدهاند.
- دیوید لینچ در سال 1982 طی مصاحبهای گفت «من فیلمهای رنگی را دوست ندارم و به سختی میتونم در مورد رنگ در فیلم فکر کنم. رنگ واقعا باعث بیارزش کردن چیزهای مختلف برای من میشود و هرگز تا حالا یک فیلم رنگی من را دیوانه نکرده است جز یک فیلم، یعنی فیلم Deep End که از نظر کارگردانی هنری واقعا عالی است.»
برچسب ها:بررسی فیلم Deep End, بررسی و نقد فیلم Deep End, حواشی فیلم Deep End, داستان فیلم Deep End, فیلم Deep End, نقد فیلم Deep End
بازتاب از سایت
آخرین دیدگاهها
admin
| #
رضا
| #
رض
| #
بهرام
| #
شهرام
| #