0 / 5 (0 votes)

بررسی آثار سینمایی فرانک کاپرا – مقاله اول

admin . آمریکا, یک نگاه، یک کارگردان

بررسی آثار سینمایی فرانک کاپرا

فرانک کاپرا

خوب معمولا من کارگردان هالیوودی رو در این بخش مطرح نمیکنم ولی خوب چنتایی واقعا استثناء در این قضیه هستند.

فرانک راسل کاپرا متولد 18 می سال 1897 – مرگ در 3 نوامبر سال 1993 یک ایتالیایی بود که در سال 1903 به آمریکا همراه با خانواده اش مهاجرت کرد، فرانک کاپرا کارگردانی بوده است و هست که بسیاری از فیلمسازان از جان فورد و یاسیجورو ازو گرفته تا میلوش فرمن و ارمانو اٌلمی همگی از او تاثیر گرفته اند.

کاپرا در دهه 30 به یکی از بزرگترین و قدرتمند ترین کارگردانان هالیوود تبدیل شد. فیلم های او اغلب یا برنده جوایز اسکار بوده اند و یا نامزد اسکار، زمان تبلیغ فیلم های کاپرا اسم او بالاتر از اسم فیلم هایش قرار میگرفت و مردم در دهه 30 و 40 برای دیدن فیلم های او به سینما هجوم می آوردند.

بعد از جنگ جهانی دوم ولی دوره فیلم سازی کاپرا رو به افول گذاشته شد و دیگر با حال و هوای بیننده ها همخوانی نداشت. منتقدان فیلم های را بسیار ساده و یا بسیار ایده آل می نامیدند. فیلم های کاپرا پر از شادی و امید است و بسیاری از شخصیت های فیلم های او آدم های ساده و معمولی هستند که معانی پنهان زندگی را در قاب تصویر به بیننده نشان می دهند.

کاپرا قبل از فیلم سازی از انستیتوی تکنولوژی آمریکا مدرک مهندسی گرفته بود ولی چون در رشته تخصصی خود کاری گیرنیاورده بود به فیلم سازی رو آورد. خارج از فضای فیلم سازی کاپرا بسیار در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز فعال بود. او در جنگ جهانی اول شرکت کرده بود ولی برای شرکت در جنگ جهانی دوم هم اسم نویسی کرد اون هم زمانی که در اوج فیلم سازی خود قرار داشت و به همین علت بود که او 7 فیلم مستند در رابطه با جنگ در قالب سریال مستند چرا ما می جنگیم ( Why We Fight )  ساخت.

خانواده کاپرا در ایتالیا کشاورز بودند و او جوانترین کودک در خانواده 9 نفره خود محسوب می شد.

کاپرا بعد ها از سفر به آمریکا که 13 ساعت در قایق طول کشید از بدترین تجربه های شخصی عمرش یاد می کند.

او چنین می گوید : شما همه پیش هم هستید، هیچ کس برای خود تنهایی و خلوت لازم را ندارد، تنها چیزی که می شد حمل کرد چیزی بود که در دست می شد گرفت یا در یک ساک داشت. هیچکس لباس های خود را در نمیاورد و بوی گندی قایق می داد. خطرناک ترین محلی که شما می توانید تصور کنید آن قایق بود.

کاپرا رسیدن به آمریکا را ولی به یاد می آورد گرچه فقط 6 سال داشت، او مجسمه آزادی را یادش می آید و گفته پدرش که :

” چیکو نگاه کن ! مجسمه را نگاه کن ! اون نور ( مشعل در درست مجسمه ) بزرگترین نوری ست که تابحال دیده ام ! اون نور ازادی ست ! یادت باشد ! آزادی. “

فرانک کاپرا بعد از رسیدن به آمریکا به مدت 10 سال روزنامه فروشی می کرد تا اینکه از دبیرستان فارغ التحصیل شد و بجای کار به تصمیم خانواده در دانشگاه شروع به تحصیل کرد ولی باز هم به انجام کارهایی نظیر گارسونی، تمیزکردن موتورها در کارخانه برق محلی نیز می پرداخت. او تحصیل در دانشگاه را اینچنین توصیف می کند ” کل دیدگاه من را نسبت به زندگی از دیدگاه یک موش خیابونی به دیدگاه یک فرد بافرهنگ تغییر داد “

فرانک کاپرا

کاپرا بعد از فارغ شدن از دانشگاه در جنگ جهانی اول شرکت کرد و در طول جنگ پدر خود را از دست داد و در بین خانواده خود تنها فرد با تحصیلات دانشگاهی محسوب می شد ولی با این وجود تنها فردی بود که بیکار بود و بعد از یک سال بیکاری احساس فردی شکست خورده را داشت و این امر باعث دردهای شکمی و افسردگی برای او شد بطوری که باعث شد که بعدا مشخص شد از آپاندیس او بوده است.

بعد از بهبود یافتن چند سال بعدی را کاپرا با گزیدن شغل هایی نظیر کار در مزارع، سیاهی لشگر فیلم ها یا قمار کردن پرداخت تا اینکه توانست در سن 25 سالگی فروختن آثار منتشر شده توسط یک فیلسوف آمریکایی به دست آورد. در طول مدت زمان تلاش برای فروختن کتاب های این فیلسوف او مقاله ای در رابطه با بازشدن یک استودیوی فیلم تازه در سانفرانسیسکو خواند و او با این استودیو تماس گرفت و به دروغ ادعا کرد که از هالیوود به آنجا آمده است و در صنعت فیلم تجربه دارد. رییس موسسه تحت تاثیر کاپرا قرار گرفت و به او یک حقوق 75 دلاری برای کارگردانی یک فیلم صامت تک حلقه ای را داد. کاپرا به کمک یک فیلم بردار این فیلم را در دو روز ساخت و از افرادی  آماتور به عنوان بازیگر استفاده کرد.

علاقه فرانک کاپرای جوان به فیلم سازی بیشتر شد تا اینکه توانست در استودیو دیگری در لوس آنجلس کاری فراهم کند و آنجا نقش های جزیی نظیر دستیار کارگردان، نویسنده تیترها به او واگذار شد. تا اینکه در سری Our Gangs نقش دستیار نویسنده را برعهده گرفت و سپس نویسندگی کمدی های اسلپ استیک به او واگذار شد.

در همین دوران او برای Harry Langdon یکی از کمدین های مطرح اون زمان هالیوود فیلمنامه می نوشت و بعد از رفتن این بازیگر به استودیوی های First National او کاپرا را به عنوان کارگردان و نویسنده شخصی خود برد. و آن ها سه فیلم در طول سال های 1926 و 1927 ساختند که همگی آن ها در دید بینندگان و منتقدین فیلم های موفقی بودند. ولی این همکاری بعد از دعوای شخصی از آن ها قطع و کاپرا اخراج شد. بعد از این جدایی کاپرا فیلمی به اسم ” به عشق مایک ” For the Love of Mike را ساخت، کمدی صامتی که در گیشه شکست خورد و موفق نبود.

بازگشت کاپرا به استودیوی تازه پا گرفته کلمبیا پیکچرز Columbia Pictures ساخت فیلم های کمدی کوتاهی بود که استودیو بین نمایش فیلم های بلند پخش می کرد.

بعد از پیدایش صدا در سینما کاپرا به دلیل تحصیلاتی که داشت بهتر با این تکنولوژی کنار آمد. حتی بعد از دیدن اولین فیلم ناطق یعنی خواننده جاز او چنین یاد می کند که ” واقعا شوک بزرگی محسوب می شد که یک فرد دهانش رو باز کند و از آن آواز بیرون آید. یکی از تجربه هایی بود که هرکس یکبار در زندگی اش خواهد داشت “.

به زودی فیلم های کاپرا در سراسر صنعت فیلم سازی شناخته شده شد و حقوق اولیه او یعنی 1000$ برای هر فیلم به 25 هزار دلار در سال تبدیل شد.

اولین فیلم واقعا ناطق کاپرا ” نسل جوانتر ( The Younger Generation ) در سال 1929 محسوب می شود که یک فیلم کمدی / رومانتیک در رابطه با خانواده یهودی بود که در نیویورک زندگی می کردند و پسر آن ها سعی داشت یهودی بودن خود را از دوست دختر پولدار خودش مخفی کند.

منتقدین این داستان را با زندگی شخصی کاپرا ربط دادند، یهودی که سعی می کرد اصلیت خود را فراموش کند و در آمریکا موفق باشد ولی کاپرا ارتباط داستان با زندگی شخصی اش را رد کرد.

فرانک کاپرا

دهه 30 را باید دهه اوج موفقیت های کاپرا دانست، فیلم هایی نظیر ” یک شب اتفاق افتاد / It Happened One Night 1934 ” اولین فیلمی بود که توانست تمامی 5 اسکار در زمینه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد، بهترین بازیگر زن و بهترین فیلمنامه را دریافت کند. این فیلم باعث مطرح شدن نام کارگردان، نویسنده و استودیوی کلمبیا پیکچرز در صنعت فیلم سازی شد.

کاپرا در مورد فیلم های خود چنین می گوید :

فیلم های من باید اجازه دهد، هر مرد، کودک و زنی بداند خدا آن ها را دوست دارد، و من آن ها را دوست دارم، و اجازه دهد این را بدانند که صلح و رستگاری تبدیل به واقعیت خواهد شد تنها زمانی که آن ها یادبگیرند همدیگر را دوست داشته باشند.

این ایده در فیلم سازی باعث شد که او دیداری با یک دانشمند مسیحی داشته باشد که دوست او بود و به فرانک کاپرا چنین گفت :

” استعداد هایی که تو داری جناب کاپرا برای خودت نیست و به خودی خود کسب نشده اند. خدا آن ها را به تو داده است، این استعداد ها هدیه او به تو محسوب می شود پس در راستای هدف او به کار ببر “

برچسب ها:, , , , , , , ,

بازتاب از سایت

دیدگاهتان را بنویسید

شما برای ارسال نظر باید وارد اکانت خود شوید

آخرین دیدگاهها

admin

|

همانطور که می بینید فیلم رو من 4 سال پیش دیدم حداقل براساس تاریخ نقد وگرنه ممکنه خیلی دیرتر دیده…

رضا

|

سلام و سپاس از توضیحات و نقد خوبتون به نظرم ریتم نیمه اول فیلم که کند و به جا داشت…

رض

|

به نظر من نیمو داره میگه همه ی راه ها درستند و در عین حال همه غلطند ولی این بین…

بهرام

|

خداییش خیلی فیلم پر استرس و وحشتناکیه

شهرام

|

ضمن سلام و عرض ادب خدمت دست اندرکاران سایت و ادمین گرامی و همچنین بازدید کنندگان محترم درخواست کمکی برای…