بررسی و نقد فیلم Bullhead
بررسی و نقد فیلم Bullhead
فیلم Bullhead / کله گاوی / 2011 / به کارگردانی Michaël R. Roskam
بعضی از فیلمها استخوونهای شما را میجوند و تف میکنند بیرون!
داستان فیلم Bullhead:
فیلم Bullhead یا کله گاوی در مورد مردی به اسم جکی است که دائم به خودش هورمون تزریق می کند و صاحب یک گاوداری است و توسط یک دامپزشک برای معامله به یک تاجر مشهور گوشت نزدیک می شود اما…
نقد فیلم Bullhead:
فیلم Bullhead را زمانی دیدم که به دنبال یک چیز متفاوت بودم. دیدن این فیلم رو به دفعات عقب انداخته بودم با اونکه یک چیزی درونم میگفت پسر! این فیلم باید معرکه باشه! و بود و اون هم درست در یک بعدازظهر دلگیر و مایوس کننده توانست تک تک اعصاب بدنم را تحریک کند. توانست به درون بدنم نفوذ کنه و تا مدت ها تاثیر خودش را باقی بگذاره به نحوی که نوشتن از این فیلم فقط خالی کردن احساسی است که قابل بیان نیست.
فیلم با یک نریشن شروع می شود:
گاهی اوقات در زندگی انسان اتفاقهایی رخ میدهد که باعث سکوت همه میشود. سکوت تا حدی که هیچکس جرات صحبت در مورد آن را ندارد. صحبت نه با دیگران و نه حتی با خودشان. حتی در ذهنشان هم صحبتی صورت نمیگیرد و سکوت محض برقرار میشود. حتی یک کلمه کوفتی هم در مورد آن گفته نمیشود. چون همه چیز به نوعی گیر کرده است. در اعماق یک جنگل، زیر درختها و برگها، هر سال بعد از سالی دیگر. بعد، ناگهان همه چیز یادآوری میشود. به همین راحتی، از یک روز به روز بعدی. مهم نیست چقدر این اتفاق سالها قبل رخ داده است، همیشه کسی است که همه آنها را یادآوری کند. چون مهم نیست که چکار کنی یا چه فکری داشته باشی، یک چیز بدون شک رخ میدهد. همیشه نابود شدهای. اکنون، فردا، هفته بعد یا سال بعد، تا پایان زمان. نابود شدهای.
نقد فیلم Bullhead خیلی سخت است، چون نمیدانم دقیقا از کجا شروع کنم. فیلم در مورد مردی است به اسم جکی، او به واسطه حادثهای که در کودکی برایش رخ داده است، مردانگی خود را از دست داده است. به توصیه پزشک تزریق هورمونهای متعدد شاید بتواند به او کمک کند دوباره مانند یک مرد به بلوغ برسد.
فیلمهایی که شخصیتپرداز هستند همیشه در اولویت برای من قرار میگیرند به نسبت داستانپردازی. من به مطالعه شخصیتهای انسانی علاقه دارم و خوشحالم سینما هنوز آنقدر پیش چشمان من عزیز و جزوی از زندگیام است که این فرصت را همیشه برایم مهیا میکند.
شاید زمان دیدن Bullhead یک جمله همان ابتدا به ذهنم خطور پیدا کرد: زندگی خیلی زود برای بعضی از افراد هنوز شروع نشده، تمام میشود.
ما تمام فیلم شاهد تلاش جکی برای وفق دادن خود با جامعه با توجه به ناتوانی که دارد، هستیم. فیلم به شکل تاثیرگذاری شروع میشود. ابتدا یک نریشن بسیار تاریک و دردناک، سپس یک تیراژ اولیه بسیار کوتاه، معرفی جکی در قالب سکانسی که یک گاودار را تهدید میکند، حرکت آهسته دوربین با حرکت او که به نوعی تعادل ندارد و یادآور درد او و البته بیتوازنی است که بین او و زندگی برقرار است و سپس دوباره تیراژی که این دفعه اسم فیلم در یک پسزمینه تاریکتر از شب گفته میشود.
بعد از آن با مردی عضلانی با درد و خشمی درونی روبرو میشویم که تنها راهحلش برای مبارزه با این دنیا هورمونهای بدنسازی و تقویتی و حرکات بوکسی است که او برای خالی کردن انرژی و خشم و روی فرم نگه داشتن بدن خود انجام میدهد.
جنبههای روانشناسی فیلم بسیار زیاد هستند، شاید از دانش و توان من خارج باشد که همه آنها را بیان کنم و یا اطلاع داشته باشم.
از جنبه سینمایی فیلم Bullhead خوشساخت است، میداند چه موقع موزیک خود را استفاده کند، میداند چطور یک داستان جنایی را با یک شخصیت آسیبدیده همراه کند و چطور طنز تلخی هم در مورد دو دله دزد داشته باشد.
فیلم درست است که شخصیتپرداز است و بسیاری از اوقات ما با جکی، حادثهای که برای او رخ داده و علت کارهایش همراه میشویم ولی از تب و تاب داستانی خود هم رها نمیشود و به بهترین شکل آن را بیان میکند.
نمادهای فیلم Bullhead در چندین قاب به تصویر کشیده میشوند، زمانی که جکی جوان در پستوی اتاقی خود را مخفی کرده است با نگاه به صلیب دردی را متصور میشود که انگار مسیح نیز آن را تجربه کرده است.
کارگردان در دو سکانس نیز باز شدن دربها را پیش از نشان دادن جکی به تصویر میکشد. این به نوعی تلقین قدرت خارجی جکی میتواند محسوب شود. البته من روی این قضیه خیلی فکر کردم و توضیح بیشتری برای آن ندارم ولی قطعا منظوری در آن نهفته است.
کارگردان با به تصویر کشیدن یک شخصیت آسیبدیده تلاش او را برای مبارزه با نیازهایش نشان میدهد.
جکی از صحبتهای جنسی سر میز ناراحت میشود، دیدن زنان فاحشه او را رنج میدهد و تنها چیزی که درونش زنده مانده است احساس به دختری است که برادر او، او را تا آخر عمر از زندگی محروم کرده است.
شاید کوبندهترین سکانس را در سکانس کلاب مشاهده میکنیم. زمانی که جکی با صورتی برافروخته و حسرتی آتشین به مردی نگاه میکند که با زنی صحبت میکند که شاید میتوانست برای او باشد. شاید حسرت زندگی که او نیز میتوانسته است داشته باشد. این خشم درونی در سکانس بعدی به بدترین شکل ممکن خالی میشود.
کارگردان این عقدهها و آسیبهای درونی را محدود به جکی نمیکند، دیدریک دوست جکی که شاهد رخ دادن اون حادثه بوده و البته بزدلی خود در کمک به دوستش را هم در کودکی و هم در سکانسهای پایانی نشان میدهد، و البته دلیل آن حس به بقای داخلی در او است، به جای در پیش گرفتن یک زندگی نرمال به یک همجنسباز خبرچین تبدیل میشود.
کارگردان تمام فیلم را در مقام تصویری نشان میدهد که برای کودکهای آسیبدیده ممکن است رخ دهد و البته برای خیلی از آنها گریز و درمانی نیست و آنها هنوز شروع نکرده زندگی خود را در پایان خط خود دیدهاند.
زمانی صدای خرد شدن استخوانهای وجودتان را میشنوید که جکی در توالت خانه لوسیا پشت سر هم هورمونهای مختلف تزریق میکند، این یک خودکشی است و قطعا او هم میداند، کما اینکه این حجم آدرنالین آزاد شده در بدن در سکانس نهایی خودنمایی میکند ولی آیا هدف او از این کار تنها یک مرتبه مردن بودن را حس کردن نبوده است؟ از آخرین فرصت بودن با لوسیا استفاده کردن نه در جهت بهره جنسی بلکه به واسطه حسی که باید به او دست دهد. عقدهای که سالیان سال در او نهفته است و در یکی از سکانسهای دیگر در رستوران میبینیم دوربین از دید جکی نیمتنه بالایی زنی را دنبال میکند و تمام درد او را به ما نیز تلقین میکند.
این سرکوبی نیازها و غرایز تا چه حد قابل تحمل است؟ خشمی که از آن ناشی میشود به چه شکل باید خارج شود؟ در این دنیای وانفسا چنین افرادی چطور میتوانند خود را وفق دهند؟ پرسشهایی از این دست کار فیلم Bullhead نیست، این فیلم تنها یکی از موارد حادی را نشان میدهد که قطعا سرانجام خوبی ندارند.
بیانی برای توصیف ندارم جز اینکه فیلم کلهگاوی تا مدتها در یاد من اثر خود را به جا خواهد گذاشت. فیلم از بین نئونوآرهایی که دیدهام یکی از بهترینها است، شخصیتهای آسیبدیدهای که به دنبال وفق دادن خود با دنیای بیرون هستند و اکثرا به واسطه این عدم تعادل در زندگی به مانند نریشین ابتدایی فیلم میگویند ما "نابوده شدهایم" و فیلم چیزی جز نمایش این نابودی نیست.
امتیاز من 9 از 10.
حواشی فیلم Bullhead:
- این فیلم نامزد اسکار در سال 2012 بود در بخش بهترین فیلم خارجی زبان که جایزه آن به فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهای داده شد ولی با تمام احترامی که برای فرهادی قائل هستم و با وجود اینکه دیگر فیلمهای نامزد این بخش را هنوز ندیدهام با چشمان بسته جایزه را به فیلم بلژیکی میدهم.
- نریشن ابتدایی فیلم توسط کارگردان گفته میشود.
- بازیگر نقش جکی 2 سال صرف آمادگی برای این نقش کرده چون توده عضلانی خود را باید 27 کیلوگرم باید افزایش میداده است.
- کارگردان از رویداد واقعی به اسم مافیای بلژیک هورمون برای حوادث فیلم الهام گرفته است.
- فیلمبرداری فیلم 35 روز طول کشیده است.
- اولین فیلم بلند کارگردان.
برچسب ها:بررسی و نقد فیلم Bullhead, بررسی و نقد فیلم Rundskop, حواشی فیلم Bullhead, داستان فیلم Bullhead, فیلم Bullhead, فیلم Rundskop, فیلم کله گاوی, نقد فیلم Bullhead, نقد فیلم Rundskop, نقد فیلم کله گاوی
بازتاب از سایت
آخرین دیدگاهها
admin
| #
رضا
| #
رض
| #
بهرام
| #
شهرام
| #