بررسی و نقد فیلم دختر
بررسی و نقد فیلم دختر
فیلم دختر / 1394 / رضا میر کریمی
داستان فیلم دختر: احمد عزیزی پدر دو دختر و سرپرست بخش نگهداری و تعمیر پالایشگاه آبادان است. او پدری غیرتی و سختگیر است و با آنکه خانواده در حال آماده شدن برای مراسم خواستگاری دختر خانواده سمیرا است، دختر دیگر یعنی ستاره با وجود مخالفت پدر با هواپیما به تهران سفر میکند تا در مراسم دور همی خداحافظی دوست دوران دانشگاهی خود شرکت کند ولی در بازگشت به آبادان…
نقد فیلم دختر:
مرثیهای برای یک نسل
خیلی سخته در مورد این فیلم بنویسم. دلیلش این هست که انسان موقع نقد فیلم باید تمامی احساسات شخصی خود را تا جای ممکن با آن درگیر نکند، باید اعتقادات شخصی را فراموش کند ولی نقد فیلمهای اجتماعی آن هم در سینمای ایران همواره به این معنا است که دیدگاههای اجتماعی اون نسل هم لحاظ شوند. به کارنامه میر کریمی که نگاه میکنم فقط تجربه دیدن فیلم خیلی دور، خیلی نزدیک را دارم. فیلمی که تصاویر محوی از آن در ذهنم موج میزند و فقط بازی خوب کیانیان و لانگ شاتهای زیبای میر کریمی و چه بسا اون موزیک سحرآمیز را به یاد دارم.
برای همین نمیتوانم یک مقایسهای بین فیلم دختر و فیلمهای سابق این کارگردان داشته باشم.
فیلم دختر را از چند منظر میتوان بررسی و نقد کرد. اول که فیلم شروع شد با توجه به تیتر آن و جسته و گریخته تبلیغاتی که دیده بودم انتظار یک Coming Age Movie را داشتم، فیلمی برای یک نسل شاید یک نسل فراموش شده، شاید یک جنسیت رنگ باخته و همینطور هم بود…. فیلم را بخواهیم به سه قسمت تقسیم کنیم بخش اول در همین راستا پیش رفت. داستان یک دختر، یک مشت نمونه خروار، نمایندهای برای یک نسل، کسی که پیش روی پدر تعصبی اش با بازی دلپذیر اصلانی قد علم میکند و برای اولین بار خلاف خواسته او رفتار میکند.
ولی قسمت دوم فیلم متفاوت است، آمدن احمد عزیزی به تهران این تصور را در بیننده به وجود میآورد که اون نیمه اول فراموش شد و حالا ما باید برخورد اصلانی را دنبال کنیم و خب، چه کار قرار بشه؟ توالی سکانسها بیننده را سوق میدهد به بخش سوم و ورود شخصیت دیگر ماجرا، عمه ستاره و خواهر فراموش شده احمد.
خواهری که حتی در صحبت با پلیس احمد به او اشارهای هم نمیکند. خواهری که انگار خاکستری از یک نسل سوخته است و از این به بعد هم ذات پنداری با فیلم ممکن است شروع می شود چون عنوان فیلم، داستان آن و کشمکش شخصیتها بیشتر برای یک بیننده زن ملموس است تا یک مرد!
میر کریمی ولی متاسفانه اون پیام اولیه فیلم را رها میکند به جای آن که غلظت قهوه خود را زیادتر کند شکری به آن میافزاید که تمامی نعشگی بیننده از سرش میپرد.
زمانی که مریلا زارعی به اهمیت خانواده اشاره میکند، زمانی که ستاره میگوید آبادان هم جزو انتخابهای دانشگاه او بوده، زمانی که بر اهمیت خانواده تاکید گذاشته میشود… آبی بر پیکر بیننده ریخته میشود که چطور میر کریمی به خودش اجازه داد از پیام اصلی فیلمش دور شود….
حال کار احمد بیشتر توجیه پیدا میکند، خواهر او شوهر خوبی نصیبش نشده و حتی دوباره تاکید میکند خانواده!
یک نسل سوخته و یک مرثیهای شنیده میشود ولی جمعبندی فیلم حرفهای دیگری برای گفتن دارد.
خوشبختانه عناصر خوب فیلم آنقدر زیاد است که بشود از ورطه بد بودن نجات پیدا کند ولی هیچوقت این داستانسرایی و توهین به شعور بیننده قابل درک نیست.
میر کریمی شروع فیلم و پایان را در دو محیط متفاوت شروع میکند. گرمای آبادان، سرمای برف آلود تهران.
گرمایی که او با خانوادهاش دارد، ایر شاتی که از بالا گرمای محیط را به بیننده القا میکند ولی در پایان سردی زندگی فرزانه…خرابی دودکش او یادآوری میکند که او هیچ چیزی ندارد و در اندوه زمان همه چیز را از دست داده است و باید سر چند هزار تومن با ماهی فروش سرو کله بزند در حالی که برادرش عین آب خوردن چک او را پس میگیرد!
درست کردن دودکش توسط احمد حرف پایانی برای پایان یک جدایی و پذیرش "دخترش" ستاره است. ولی متاسفانه دوربین کریمی به تلخی دوربین روستایی نبود تا دوباره شاهد باشیم ابد و یک روز دیگری این دفعه با شخصیت های اسیر دیگری شکل گیرند.
از نقاط قوت فیلم میتوان به موزیک فیلم اشاره کرد، شاخهای که فیلم در آن نامزد بهترین سیمرغ جشنواره فجر بود و برنده هم شد.میتوانم به راحتی بگم در هر سکانس با هر آهنگ ریتم گرفتم و لذت بردم.
ولی فیلم که تمام شد هرچند جمعبندی خوبی داشت، هرچند تضادها را رعایت کرده بود، هرچند میمیک صورت ستاره در چندین صحنه تکانم داد و آن سیلی بر صورت نیمی از حاضرین در سینما نواخته شد ولی نتوانستم دوباره از یک فیلم ارزشی و شعاری دیگه چشم پوشی کنم.
هر چند بخواهم به خودم بقبولانم که بنیاد یک خانواده، خود خانواده است ولی نمیتوانم بپذیرم فیلمی که میتوانست به یک نسل قدرت دهد، قدرت مبارزه با سنتها، تعصبهای بیجا، میتوانست سکانس تعقیب و گریز توی بزرگراه را باورپذیرتر کند چطور از این هدف دور میشود و سعی میکند دوباره به سنتها صحه بگذارد و فقط از شدت آن بکاهد که اینقدر سختگیری هم لازم نیست!
میر کریمی فراموش کرد یک فیلم دخترانه با فیلم دختر بسازد! او دوباره یک فیلم اجتماعی بر اساس ضوابط ساخت و با آنکه لذت بردم ولی قهوه گیرایی نبود…..
زود فراموش شد در حالیکه هنوز مستی فیلم روستایی را در ذهنم نشخوار میکنم.
عامل دیگری که باید به آن اشاره کنم یکی از پوسترهای عالی فیلم است.
دنیای پوسترها دنیای پر رمز و رازی است که گاهی اوقات طراحی آنها دنیا حرف با خود دارد.
پوستر دوم فیلم را با تصویر زیر که شخصیت بینظیر جوکر را نشان میدهد مقایسه کنید
انگاری این خنده مشهور جوکر بر بازیگر نقش فیلم دختر هم نقش بسته است. برای یک لحظه فراموش کنید آن ماهی را و قرمزی این دو و شیوه گذاشتن آنها را بررسی کنید.
شاید ستاره هم یک شخصیت زخم خورده نظیر جوکر است که با یک خنده تصنعی ولی آکنده از قرمزی (درد) پی انفجاری از درون است.
و در تعبیر دیگر هم میتوان آن ماهی را استفاده هوشمندانه ای دانست… ماهی که بر لبان او نقش بسته است و قصد صحبت دارد ولی نمیتواند….
کدام ماهی حرف زده است؟ ماهی که فقط ادای حرف زدن را در می آورد….ماهی قرمزی که همیشه سر سفره های هفت سین محکوم به مرگ بوده است…
فیلم دختر مرثیه ای برای یک نسل است و شاید بهتر باشد نظیر فیلم آرنوفسکی آن هم "مرثیه ای برای یک رویا" نامگذاری کنیم… نسلی که روزی فریادش گوش همگان را کر خواهد کرد و کاش میرکریمی پیامی را که شروع کرده بود و داشت بدون پیش رفتن به سوی فمینیسم به آن شاخ و برگ میداد را به پایان می برد….
شاید دودکش دل شما هم خراب باشه و دل شما هم برفی……
حواشی فیلم دختر:
-
فیلم برنده جایزه گئورگ طلایی و بهترین فیلم از نظر مردم جشنواره بین المللی فیلم مسکو شده است.
-
نامزد 7 سیمرغ که یکی از آنها را برنده شد.
برچسب ها:بررسی فیلم دختر, حواشی فیلم دختر, داستان فیلم دختر, نقد فیلم دختر, نقد و بررسی فیلم دختر
بازتاب از سایت
نظرات (1)
فهیمه
| #
بازیگر خیلی دور خیلی نزدیک آقای مسعود رایگان بودند.
پاسخ دادن